چه بینی، چیست این؟ یا کیست این میآید؟
چه بینی؟ آب یا آتش؟
پریزادی است آتشفام و آبی پیرهن شاید؟
فکنده زورق از گلبرگها بر جاری مهتاب؟ (جویبار آبی مهتاب)
و او را برده از افسون ساحر خواب؟
گلاندامیست، خوابش برده بر این سبزگون بستر
خورد گهوارهاش از کوهساران تا به دریا تاب؟
و شاید جلوهای بیدار از زیبایی خفتهست؟
و یا از خفته «زیبا» فکنده بستر رؤیا و گل بر بگر که سیماب؟
و شاید لاله پیکر اختری مرجانی است و ابر پیراهن
خرامان در مداری آبگون تا بیکران، تا ساحل نایاب؟
و شاید نیز تصویری است تر از یک گل آتش
که بیند خواب آب و خواب خاکستر
و اینک باد میلرزاند آن تصویر را در قاب؟
نه اما، هیچ از اینها نیست، اینها نیست...
پس آیا چیست این زیبای خوابش برده، کآبش میبرد با خویش